ششم ماه مـی ۱۹۸۶ بود و من فقط چند روز با فارغ‌التحصیل‌شدن از دانشکده حقوق فاصله داشتم. دانلود آهنگ او له له مادمازل بعد از ظهر همان روز٬ مادرم بـه دنبال یـافتن من با دفتر مجله حقوق تماس گرفت. دانلود آهنگ او له له مادمازل من تازه آنجا را ترک کرده بودم که تا پیش از مستقرشدن به منظور شب درازِ مطالعه به منظور امتحان‌ها، دانلود آهنگ او له له مادمازل شام مختصری بخورم. از دوستم کـه آن بعدازظهر تلفن را جواب داد٬ خواسته شد کاری را انجام دهد کـه هیچ دوستی نباید مجبور بـه انجام آن باشد: دانلود آهنگ او له له مادمازل ‌به من بگوید پدرم مرده ‌است!

به گزارش نامـه نیوز این ماجرا بـه دوران پیش از پیدایش تلفن همراه برمـی‌گردد. به منظور همـین، هیچ راهی به منظور یـافتن من نبود. دوستم مـی‌دانست کـه من پیش از بازگشت بـه کتابخانـه٬ بـه فروشگاه کپی «کینکو» (یکی دیگر از نشانـه‌های دهه‌ی ۸۰) مـی‌رفتم. هنگامـی کـه به فروشگاه رسیدم٬  بیرون آن منتظر ایستاده ‌بود. او بـه من گفت کـه مادرم زنگ زده و گفته کـه پدرم مرده ‌است.

من اطمـینان داشتم کـه پدرم بر اثر تصادف ماشین٬ سکته‌ قلبی یـا دیگر انواع اتفاقی مرگ‌، نمرده است. مـی‌دانستم کـه او خودش بـه زندگی خود پایـان داده است.

پدر من کـه آن‌ زمان ۵۶ ساله بود٬ به منظور سال‌ها پنجه‌ درون پنجه افسردگی داشت و در ماه‌های منتهی بـه مرگش٬ درد و رنجی کـه مـی‌کشید شدت گرفته بود.

مادرم٬ من و م هر سه با او بحث مـی‌کردیم کـه از یک متخصص کمک بگیرد اما او نگران «داغ ننگی» بود کـه اعتقاد داشت درمان روانشناختی بر پیشانی‌اش مـی‌نـهد.

او یک وکیل و قاضی دادگاه تجدید نظر بود و نگران آن بود کـه «این موضوع درز کند» چون درون حالی کـه علم‌ پزشکی، افسردگی را بـه چشم بیماری مـی‌نگریست٬ عامـه مردم چنین دیدی نداشتند و همانند بسیـاری از افراد هم‌نسل پدر من٬ بـه ویژه مردها٬ افسردگی را بیش از آنکه یک بیماری بدانند٬  نشانـه‌ای از «ضعف خویش» مـی‌پنداشتند.

درگیری پدر من با افسردگی٬ دوره‌ای  اما همـیشگی بود و شدتش گاه فرا مـی‌رفت و گاه فرو مـی‌نشست. ما درون روزهای درخشانش خیلی امـیدوار مـی‌شدیم اما ناگزیر٬ تاریکی از بعد آن سر مـی‌رسید. خانواده‌ای بـه غایت صمـیمـی و نزدیک بودیم. صرفا درباره‌ هر چیز حرف نمـی‌زدیم٬ بلکه شادی‌ها و افسوس‌های یکدیگر را احساس مـی‌کردیم و با این وجود٬ ما درون بیرون‌کشاندن او از آن تاریکی٬ احساس ناتوانی مـی‌کردیم.

هنگامـی کـه به گذشته مـی‌نگرم مـی‌بینم کـه ما واقعا ناتوان و درمانده نبودیم و مـی‌دانم کـه هر روزم را همراه حسرتی خواهم زیست؛ حسرت آنکه با شدت‌ بیشتری پا  نفشردم کـه او ازی کمک بگیرد.

من از مرگ پدرم٬ بـه صورت عمومـی چندان سخن نگفته‌ام و با آنکه اکنون ۳۰ سال از آن مـی‌گذرد، هنوز طوری برایم دردناک هست که راه را بر نفسم مـی‌بندد. من از این‌ متنفرم که  پدرم، همچنین دیگرانی کـه جان خویش را مـی‌گیرند٬ بیش از چگونـه زیستنشان با چگونـه مردنشان تعریف مـی‌شوند و از نگاه من، این کاستن از ارزش زندگی‌ آنـهاست.

اما من مسئولیتی بر شانـه‌های خود حس مـی‌کنم؛ مسئولیتی کـه هفته پیش با مرگ «آنتونی بوردین» [۱] و «کیت اسپید» [۲] و بالا گرفتن خبرهای آزاردهنده‌ درباره‌ مـیزان ‌ها برجسته‌ شد. مسئولیت آن‌ کـه هر صدایی را کـه دارم بـه کار ببرم که تا به زدودن حس شرم و ننگ آمـیخته با بیماری‌های روانی کمک کنم و تشویق‌گر پذیرش درمان به منظور آنانی باشم کـه از آن رنج مـی‌برند.

کیت اسپید - آنتونی بوردین

پدرمـی بود کـه کمتری او را آن‌چنان کـه باید شناخت. او خود را درون راه خانواده و دوستانش وقف کرده بود و همـیشـه بـه دنبال آنانی بود کـه با مشکلات ریز و درشت٬ بـه کمکش نیـاز داشتند. دوست و همکلاس دوره‌ی قضاوت او٬ درون مراسم ختم درباره‌اش چنین سخن گفت: «وفادارترین مردی کـه شناخته‌ام و اگر من بـه هر نحوی درون ژرفنای خطر یـا نیـازمند حضور مردی نیرومند درون کنارم مـی‌بودم و به من گفته‌ مـی‌شد کـه تنـها مـی‌توانم یک نفر را با خود ببرم٬ آن، «کلی کوالین» بود.» با این وجود، این «خودِ او» یعنی پدرم بود که  درون حال غرق‌شدن درون ژرفنای خطر  بود؛ی کـه به یـاری نیـاز داشت.

سال‌ها پیش٬ من با یکی از دوستانم کـه او نیز از افسردگی رنج مـی‌برد درباره اینکه این حالت چگونـه حسی دارد٬ حرف زدم و او بـه من گفت وقتیی خود را درون این پرتگاه مـی‌یـابد٬ برایش فقط یک گزینـه نیست بلکه تنـها گزینـه است. البته که  واقعا این طور نیست.

هیچ‌از بیماری کـه پایش شکسته یـا از نارسایی کلیوی یـا ناهنجاری خونی رنج مـی‌برد انتظار ندارد بـه تنـهایی از بعد بیماری‌اش برآید و مشکلش را حل کند. بـه همـین ترتیب٬ نباید ازی کـه از نابهنجاری روانی رنج مـی‌برد نیز انتظار داشت خودش را از دست بیماری نجات دهد. اما با وجود پیشرفت‌هایی درون این زمـینـه٬ هنوزانی بیماری روانی را نقصی شخصیتی مـی‌پندارند؛ درون حالی‌که این‌طور نیست.

بعد از مرگ او٬ افراد زیـادی بـه من گفتند چقدر حیرت‌زده شده‌اند. یـادم مـی‌آید دوستی بـه من گفت تصور مـی‌کرده پدرم «دنیـا را درون مشت خود دارد» اما همان‌طور کـه در افسردگی بسیـار شایع است٬ بیماران مـی‌توانند درون حال شکنجه‌شدن٬ زیر پوسته‌ای از شرایط به‌ظاهر عادی، زندگی کنند.

حقیقت این هست که هیچ یک از ما نمـی‌دانیم هر چه دیوهایی را درون درون همراه خود حمل مـی‌کند. این موضوع ناگزیر بـه تمایل جامعه به منظور طرح این پرسش منجر مـی‌شود کـه «چرای جان خود را مـی‌گیرد؟» تا  پاسخی شسته‌رفته بیـابند که  نیـاز ما را بـه نسبت‌یک فرآیند منطقی‌ فکری بـه کاری کـه ذاتا رفتاری غیرمنطقی‌ است، برآورده سازد.

بعضی از ‌ها از قبل برنامـه‌ریزی شده‌اند اما بعضی‌ها مانند پدر من٬ حاصل غم‌بار «تقارن لحظه‌ای از ناامـیدی طاقت‌فرسا با فرصتی به منظور » است. اما هردوی اینـها٬ پیـامد بیماری هستند و اغلب با درمان درست قابل پیشگیری‌اند.

مـی‌دانم برخی از بازماندگان ٬ ازی کـه جان خود را گرفته است٬ رنجیده‌خاطر یـا خشمگین مـی‌شوند. من این واکنش را درک مـی‌کنم اما هرگز از پدرم خشمگین نبوده‌ام. بیشتر از آن٬ این موضوع کـه او آنقدر عمـیقا غمگین بوده‌ کـه نمـی‌خواسته هست به زندگی ادامـه دهد٬ قلبم را مـی‌شکند.

یک روز عصر٬ من تماس تلفنی پدرم را از دست دادم. ما هر روز حرف مـی‌زدیم و من هرگز نخواهم فهمـید اگر تلفن را جواب داده بودم، آیـا او امروز زنده بود یـا نـه؟ اما بسیـار مـهم‌تر از حسرت من٬ فرصت از دست‌رفته‌ی او به منظور یک زندگی سرشار و سالم است؛ به منظور دیدن همسر من٬ دانستن شادی‌های نوه‌هایش و پیرشدن درون کنار مادرم٬ عشق زندگی‌اش.

لازم نیست حتما این‌طور باشد. افسردگی٬‌ اختلال دوقطبی و نابهنجاری‌های روانی دیگر٬ بیماری‌هایی درمان‌پذیرند. بـه ریسمان زندگی چنگ بزنید. درون آن‌سوی تاریکی، نوری هست.

آنچه خواندید، روایت «سلی ییتز» وکیل آمریکایی و قائم‌مقام دادستان کل ایـالات متحده درون دوره‌ی ریـاست‌جمـهوری «باراک اوباما»، رئیس‌جمـهور پیشین آمریکا بود. او به منظور مدتی هم بر کرسی دادستان کل تکیـه زد؛ مدتی کـه با دستور «دونالد ترامپ»، رئیس جمـهوری کنونی آمریکا، بیش از ۱۰ روز طول نکشید!

پانوشت‌ها:

۱. آنتونی بوردین آشپز معروف برنامـه «بخش‌های ناشناخته»، برنامـه‌ساز برجسته رسانـه‌ای بود کـه سابقه انتشار کتاب «آشپزخانـه سری: ماجراجویی درون جهان شکم» را هم درون کارنامـه دارد؛ کتاب پرفروشی کـه برای نخستین بار باعث بـه شـهرت رسیدن او شد. بوردین درون حالی کـه برای ساخت اپیزود جدید از مجموعه تلویزیونی محبوب «بخش‌های ناشناخته» درون فرانسه بـه سر مـی‌برده، هفته گذشته، درون سن ۶۲ سالگی بـه زندگی خود پایـان داد و حیرت افکار عمومـی را برنگیخت.

۲. کیت اسپید، طراح مد، ویراستار مجله‌ی «مادمازل» و صاحب برند «اندی - اسپید» و کارآفرین آمریکایی بود. او به منظور طراحی و تولید کیف‌های زنانـه خلاقانـه معروف بود. پلیس نیویورک پیکر بی‌جان او را صبح روز سه‌شنبه ۵ ژوئن ۲۰۱۸ درون آپارتمانش واقع درون خیـابان پارک منـهتن شـهر نیویورک پیدا کرد. علت مرگ او اعلام شده‌ است.

منبع: سی.ان.ان




[روایت ناشنیده قائم‌مقام دادستان سابق آمریکا از «» دانلود آهنگ او له له مادمازل]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 08 Jan 2019 23:15:00 +0000